حجت الاسلام احمد خوشخو

مذهبی و اخلاقی و سیاسی

حجت الاسلام احمد خوشخو

مذهبی و اخلاقی و سیاسی

اطلاعات مذهبی و اخلاقی و سیاسی

حضرت امام خمینی(ره) یگانه زمانه/ امام(ره) به دنبال تحول در جامعه جهانی و ایجاد بستر ظهور

شنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱۵:۴۵
در مجموع، امام(ره) با ظرفیتی که داشتند ادبیات عمومی جهان را به نسبت زیادی تحت تأثیر قرار دادند که این نکته بسیار مهمی است. به عنوان مثال ادبیات مبارزه را تغییر دادند. جبهه بندی ها و توجهات را عوض کردند.
حضرت امام خمینی(ره) یگانه زمانه/ امام(ره) به دنبال تحول در جامعه جهانی و ایجاد بستر ظهور
گروه فرهنگی جهان نیوز: متن زیر متن گفتگوی حجت الاسلام میرباقری است که در مصاحبه ای است که با مجله مذهبی «هیأت» درباره شخصیت حضرت امام(ره) به تاریخ 29 اردیبهشت ماه سال 90 داشته اند که این بحث بشکل مقاله ای در زمستان سال 91 منتشر شده است. در این گفتگو در باب مسئله علم دینی و توسعه آن، مسئله جایگاه حکومت اسلامی و توسعه و افق اندیشه ایشان در زمینه های مختلف بحث به میان آمده است. متن زیر با تنظیم شاگردان از مصاحبه بدست آمده است. 

مقدمه

پرچمداران مکتب تشیع در طول تاریخ و به خصوص بعد از غیبت امام زمان(عج) معمولا شخصیت های ممتازی بوده اند. اگر به دقت تحقیق شود و بین این پرچمداران و پرچمداران سایر مکاتب مقایسه شود، نقاط امتیاز اینها معلوم می شود. در بین این شخصیت ها که هرکدام برجستگی های خاص خود را دارند، امام(ره) سرآمد هستند؛ این مطلب در چند نکته قابل تشخیص و اثبات است.

امام(ره)، پرچم دار تحول در علوم و معارف اسلامی

ابتدا اینکه این بزرگوار به لحاظ علمی در اکثر رشته های علوم اسلامی زمان خود در قله قرار دارند و بی تردید جزو نخبگان آن علم شناخته می شوند؛ مثل علم اخلاق، عرفان اسلامی(عملی و نظری)، فلسفه، کلام، منطق، حدیث، فقه و اصول. به ویژه در فقه و اصول ایشان از سرآمدان هستند و در این مورد هیچ تردیدی وجود ندارد.
امام(ره) در این حوزه ها بیش از ظرفیت گذشتگان و تاریخ علم، بر محصول تاریخی این علوم تسلط دارند. ایشان دارای دریافت هایی فراتر از آنچه در محدوده این علوم اتفاق افتاده است بوده اند؛ به طور کلی کسانی که مبدأ تحول در حوزه دانش می شوند و مقیاس دانش را از سطحی به سطح بالاتر تغییر می دهند، چیزی بیش از حافظه ای که ظرفیت دانش گذشتگان را دارد در آنها شکل می گیرد؛ البته این یک نکته اساسی است که آیا همه آنچه که یک فرد دارا می شود، از بستر جامعه به او می رسد؟ به تعبیر دیگر آیا همه افراد از دامن جامعه ارتزاق می کنند یا آنکه کسانی که منشأ تحولات بوده اند، دریافت هایی از عوالم بالاتر داشته و این دریافت بالاتر مبدأ تحول در ظرفیت اجتماعی می شود؟

مصداق بارز این نکته انبیاء الهی هستند. این تلقی که کسی خیال کند ساختار ذهنی نبی اکرم(ص) به دلیل زندگی در جامعه جزیره العرب یا جامعه قبیله ای، متناسب با ساختار زندگی قبیله ای است و تنها از آن جامعه ارتزاق کرده اند(که سکولارهای مسلمان همین مطلب را می گویند) ناشی از همین اشتباه بزرگ است؛ این دسته تصور کرده اند آن چشمه ای که انسان ها از آن ارتزاق می کنند، فقط بستر اجتماعی آنها می باشد. این نسبت لااقل بر پرچمداران تحول تاریخی صدق نمی کند.

آنها از عالم بالاتر دریافت می کنند و ساختارهای موجود را می شکنند. نبی اکرم(ص) به عنوان کسی که بر همه ساختارهای کلان تاریخی ولایت دارند و ساختار جوامع را به سمت جامعه موعود پیش می برند، هیچ گاه در چارچوب ساختار موجود آن زمان نمی اندیشند؛ هرچند که حضرت برای عبور دادن جامعه بشری از ساختارهای موجود به ساختارهای بهتر، با آن چارچوب ها تعامل می کنند.

بحث در مقیاس نبی اکرم(ص) روشن است. تلقی بنده در مقیاس امام(ره) هم این است که ایشان پرچمدار تحولات اجتماعی است؛ این تحولات عظیم اجتماعی که ایشان ایجاد کرده اند به تحول در حوزه معارف اسلامی منتقل می شود؛ به عبارتی ایشان معارف اسلامی را ارتقاء  بخشیده اند.

رشد دانش های اسلامی در چند دهه گذشته، ناشی از این بوده است که امام(ره) از بستری بالاتر از ظرفیت عقلانیت اجتماعی ارتزاق می کردند؛ به همین دلیل ایشان نه تنها یگانه علوم اسلامی دوران خود هستند بلکه برداشت و دریافت های ایشان از این علوم فراتر از ظرفیت آن علوم بوده است؛ برای مثال به تعبیری که ایشان در زمینه فقه دارند توجه شود؛ ایشان می فرمایند: «حکومت، فلسفه عملی فقه در همه شئون، از گهواره تا گور است». این سخن، مطلبی نیست که منسوب به ظرفیت دانش فقه در آن زمان باشد. این تلقی مبدأ تحول و رشد در فقه است؛ این دریافت برتر، مبدأ پیدایش انقلاب اسلامی و به تبع موجب ایجاد تحول در حوزه فرهنگ و ارتقاء دانش های اسلامی است.

امام(ره) به دنبال تحول در جامعه جهانی و ایجاد بستر ظهور

نکته دوم اینکه ایشان جزو معدود علمایی هستند که به لحاظ سلوک عملی، بر مدار جهانی توحید سیر داشته اند که این هم مورد اتفاق اهل فن هست. این بزرگ مرد یک ماموریت بزرگ الهی داشته و بر اساس آن به دنبال تحول در جامعه جهانی و ایجاد بستر ظهور در مقیاس اقدامات جهانی بوده اند؛ این امر با انقلاب اسلامی در مقیاس یک کشور اسلامی شروع شد؛ گام بعدی آن بیداری اسلامی است که بارقه های آن مشاهده می شد؛ مرحله بعد نیز تحولات جهانی است که شواهد وقوع آن در حال ظهور است.

مقیاس تحولات تمدنی، مقیاس جهانی است. لازمه این حرکت نوعی بصیرت نسبت به قواعد حاکم بر رفتار انسانی است؛ البته نه در مقیاس دانشمندان بلکه در مقیاس لایه هایی از قوانین که در دست دانشمندان قرار نمی گیرد و تنها در دست انبیاء و اولیای الهی است. انبیاء براساس قواعد و سنن الهی، فطرت ها را به میدان می آورند و ارتقاء می بخشند.

احساس امام(ره) نسبت به انسان ها(هم ارواح جامعه مؤمنین و هم ارواح کفار و هم پرچمداران دنیای اسلام و هم پرچمداران دنیای کفر) فراتر از احساس دانشمندان درباره انسان ها بوده و بلکه از سنخ احساس اولیاء الهی است؛ به تعبیر دیگر ایشان نبض جامعه را در اختیار داشته و می دانستند چگونه مومنین و حتی کفار را تحریک کرده، به میدان بیاورند و امیدوار کنند؛ در برابر پرچمداران مادی که از طریق ایجاد امید و یاس مادی جوامع را کنترل می کنند، امام(ره) در نقطه مقابل آنها بیم و امیدهای دیگری را در جهان ایجاد و با آن بیم و امیدها ارواح را اداره می کردند.

این مقیاس بصیرت، ویژه انبیاء و اولیاء خاص است. بنده مثالی می زنم؛ وقتی حادثه 17 شهریور در میدان ژاله سابق اتفاق افتاد و هزاران نفر شهید و مجروح شدند، امام(ره) صحنه را مدیریت کرده و آن را به یک نقطه و تکیه گاه امید برای دوستان و به یک تکیه گاه وحشت و یاس برای دشمنان تبدیل کردند؛ در حالی که دشمنان ضد این مطلب را دنبال می کردند. دشمن می خواست با این کشتار وسیع، در دل مردم رعب و یاس ایجاد کند اما امام(ره) این را بر گرداند؛ شاهد آن هم وسعت تظاهراتی است که بعد از 17 شهریور با یک اطلاعیه و رفتار سیاسی امام(ره) به راه می افتاد. از جمله بیانات معروف ایشان در آن بیانیه این است: «ای کاش خمینی [ره] در میان شما بود و کشته می شد»؛ امام(ره) نشان می دهند که شهادت نه تنها شکست و باخت نیست، بلکه پیروزی است؛ یعنی این حادثه را به یک پیروزی عظیم سیاسی تبدیل می کنند. امام(ره) در 15 خرداد نیز همین کار را کرده بودند؛ وقتی رژیم شاه دست به کشتار زد و مردم به بلوغ خاص رسیدند، امام(ره) فرمودند: آنچه ما می خواستیم اتفاق افتاد. این نوع نگاه، نگاه خاصی است.

اطلاع امام(ره) از شیوه پیشبرد مأموریت جهانی انقلاب اسلامی

برجستگی دیگری که در امام(ره) وجود داشت و به همین مطلب بر می گردد، این است که امام(ره) هم از شیوه پیشبرد این ماموریت جهانی آگاه بودند و هم هزینه آن را می شناختند. می دانستند هزینه درگیری با جهان استکبار اعم از کمونیسم، سرمایه داری و صهیونیسم چیست. تأکید و تصریح می کردند که ما با مثلث سرمایه داری، کمونیسم و صهیونیسم می جنگیم؛ امام(ره) اینها را سه ضلع یک چیز می دیدند. می دانستند درگیری در این مقیاس چه هزینه ای دارد، لذا می فرمودند: ما تا آخرین نفر، آخرین منزل و آخرین قطره خون ایستاده ایم؛ می فرمودند: گیرم همه ما را به اسارت ببرند؛ آیا ما عزیزتر از اسرای کربلا هستیم؟! این تعبیراتی که در بیانات حضرت امام(ره) وجود دارد نشان دهنده امتیاز حالات و اندیشه های این مرد بزرگ است. دیگرانی هم بودند که آرزوی شان جان دادن در راه پیشبرد اسلام بود اما نه این رسالت های بزرگ را بر دوش خود احساس می کردند و نه این بصیرت را نسبت به جبهه دوست و جبهه دشمن داشتند و نه آن تسلط را بر وجد آنها و فطرت عمومی بشر، تا بتوانند این وجد آنها را به میدان بیاورند؛آنها شجاعت پرداخت این هزینه های عظیم را برای پیشبرد اسلام در جهان نداشتند. اگر از امام(ره) سوال کنند که شما برای ظهور چه کرده اید؟ ایشان خواهند گفت: من انقلاب اسلامی به وجود آوردم و برای براندازی کفر و ظلم و شرک از جهان صدها هزار شهید و صدها هزار مجروح و جانباز دادم.

این کار، یک شجاعت عظیم می خواهد. این یک ظرفیت روحی بزرگ می طلبد که کسی حاضر باشد این هزینه ها را بپردازد و در عین حال در چارچوب بشریت حرکت کند و از مدار تقوا خارج نشود؛ غیرفقیهانه عمل نکند؛ انتحار نکند؛ بلکه فداکاری داشته باشد. بین انتحار و فداکاری فرق است. قرآن کریم می فرماید: «وَلاَ تُلْقُواْ بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَة»؛ خود را با دست خود به هلاکت نیندازید؛ انتحار جایز نیست؛ انتحار غیر از رشادت و شهادت و فداکاری است. امام(ره) کسی است که این مقیاس از ماموریت را بر دوش خود احساس و برای آن برنامه ریزی و آن را پرچمداری می کند و در مقابل کل دستگاه استکبار که به اسلام هجوم همه جانبه سیاسی، اعتقادی و فرهنگی دارند و از داخل و خارج حمله می کنند، قدمی به عقب بر نمی دارد؛ این استواری منحصر به ایشان است.

ویژگی دیدگاه امام(ره) در باب حکومت دینی و ولایت فقیه

تفکر و دیدگاه امام(ره) در باب حکومت و اصل اساسی آن یعنی ولایت فقیه نیز بی نظیر است. اکثر فقهای شیعه قائل به ولایت فقیه هستند و در حوزه امور اجتماعی و عمومی، ولایت فقیه را قبول دارند. هر چند کسانی مثل شیخ انصاری و مرحوم آیت الله العظمی خویی و دیگران، ولایت فقیه یا اطلاق آن را در حوزه خصوصی انکار کردند؛ یعنی معتقد بودند فقیه در حوزه زندگی خصوصی افراد، ولایتی ندارد مگر در بحث امور حسبه. برای مثال اگر کسی سفیه باشد و نتواند در مال خود تصرف کند، فقیه در مال او تصرف می کند. اما ولایت فقیه در حوزه عمومی تعطیل بردار نیست؛ بی تردید اکثر فقها از باب امور حسبه، فقیه را حاکم می دانند.

تلقی من این است که حضرت امام(ره) هم ولایت مطلقه فقیه را در حوزه عمومی مطرح می کردند نه در حوزه خصوصی. نمی گفتند فقیه ولایت دارد تا دفعتاٌ به کسی بگوید زنت را طلاق بده. اینها موضوع سخن امام(ره) در بحث ولایت فقیه نبود. ولایت فقیه یعنی سرپرستی حوزه عمومی جامعه. ایشان در اینجا قائل به ولایت مطلقه بودند و لذا همراهان زیادی هم داشتند؛ مثل صاحب جواهر، مرحوم نراقی و دیگران که قائل به ولایت مطلقه فقیه بودند. معنی ولایت مطلقه این است که در حوزه عمومی وقتی پای مصالح اسلامی و مسلمین پیش می آید، ولی فقیه متصدی امور است و حق تصرف دارد؛ این تصرف هم به هزینه های مالی، انسانی و امثال اینها قید نمی خورد. کما اینکه دشمن آنجایی که بحث برتری در موازنه پیش می آید جنگ جهانی راه می اندازد و برای خودش هیچ محدودیتی در هزینه کردن قائل نیست. فقیه در برتری موازنه جهانی و موازنه اجتماعی به نفع اسلام، مسئولیت و مأموریت و به تبع اختیاراتی دارد. البته نکته ای که در نگاه امام(ره) وجود دارد این است که اولا ایشان بیش تر از نگاه کلامی و تفقه در مجموع دین، به مسئله ولایت فقیه نگاه می کردند؛ یعنی تفقه در حوزه عرفان و اخلاق، در حوزه احکام و فقه، در حوزه معارف و اعتقادات؛ یعنی فلسفه و کلام و امثال اینها. ایشان از زاویه نگاه جامع به دین، ولایت فقیه را جستجو می کردند. ولایت فقیه را از فروع فقه نمی دانستند بلکه آن را یک اصل ناشی از تفقه در مجموع دین می دانستند؛ نه ناشی از تفقه در فروع فقه. نگاه امام(ره) به ولایت فقیه مسئله ای است که باید از مجموع تفقه در دین استنباط شود.

تفاوت دیگر امام(ره) با سایر بزرگان این است که ایشان به لحاظ موضوعی بعد از اینکه این ولایت مطلقه را می پذیرند، موضوع تصرف را حل و فصل مسائل خرد نمی دانستند؛ یعنی ماموریت حکومت را منحصر در ایجاد نظم و یا منحصر در ایجاد امنیت ملی نمی دیدند. اینها مأموریت های فرعی حکومت است. ایشان ماموریت حکومت را برتری قدرت اسلام در موازنه جهانی می دانستند و به این معنا تصریح داشتند. ایشان در پیام پذیرش قطعنامه می فرمایند: «مسلمانان باید بدانند تا زمانی که تعادل قوا در جهان به نفع آنان برقرار نشود، همیشه منافع بیگانگان بر منافع آنان مقدم می شود، و هر روز شیطان بزرگ یا شوروی به بهانه حفظ منافع خود حادثه ای را به وجود می آورند.» امام(ره) ماموریت حکومت را تنها ایجاد نظم در یک جغرافیای ملی یا یک جغرافیای نژادی نمی دانند. ایشان مقیاس ماموریت حکومت را رهبری درگیری اسلام و کفر تا سطح برتری در موازنه جهانی می بینند. کسی ممکن است قائل به ولایت مطلقه هم باشد ولی بگوید ماموریت حکومت فقط ایجاد نظم است و ولی فقیه در ایجاد نظم، آن هم در یک مقیاس ملی و در حد یک مدینه و یک شهر، ولایت مطلقه دارد؛ اما نگاهی که ماموریت حکومت دینی را رهبری درگیری با کفار، تا ایجاد برتری در موازنه و تعادل قوا بداند - تا آنجا که موازنه های جهانی به نفع اسلام تغییر پیدا کرده و دشمن نتواند از این موازنه ها به عنوان اهرم علیه اسلام استفاده کند - در دیگران وجود ندارد. با قاطعیت می توان گفت که قبل از ایشان فقیهی نداریم که بگوید ماموریت ولی فقیه، رهبری درگیری همه جانبه جهانی تا رسیدن به برتری در موازنه جهانی و تا برافراشته شدن پرچم لااله الاالله بر همه قلل جهان است. بسیاری از فقها قائل به ولایت مطلقه فقیه بوده اند اما ماموریت ولایت را این نمی دانستند. این امتیاز اصلی نگاه امام(ره) نسبت به تمام فقها و بزرگان گذشته است. امام(ره) ماموریت بزرگی بر عهده داشتند و ابزار این ماموریت هم به ایشان عطا شده بود؛ قوانین تصرف در فطرت ها و به حرکت درآوردن وجدان عمومی بشر، قوانین ایجاد بیم و امید بر محور الهی نه بر محور مادی، و قوانین ایجاد یاس در جبهه مادی در دست ایشان بوده است. البته همه اینها در ذیل وجود مقدس امام عصر(عج) است و ارادة آن عظمت در ایشان تجلی داشت.

نقش امام(ره) و انقلاب اسلامی در بیداری اسلامی

از منظر امام(ره) ماموریت اساسی انقلاب اسلامی ایجاد برتری در موازنه قدرت به نفع اسلام است. وقتی پرچمداری این حرکت به دست شیعه باشد چند ویژگی به وجود می آید: اول اینکه گفتمان کلامی و اعتقادی تشیع در دنیای اسلام رواج پیدا می کند؛ چیزی که آن را به شدت در فضای دوره بنی امیه و بنی عباس و بعدها تا دوره عثمانی ها محدود کرده بودند و به هیچ وجه اجازه طرح مباحث کلامی شیعه به صورت آزاد را نمی دادند. بی تردید یکی از آثار جنبش هایی که در منطقه اتفاق افتاد این است که دیر یا زود باب گفتمان اعتقادات شیعی در این کشورها باز می گردد.

مطلب دوم اینکه چون رهبری درگیری با کفار به دست زعیم شیعه است و پرچمداری این حرکت را جامعه شیعی در دست دارد، به گسترش تشیع سیاسی ختم می شود؛ گسترش تشیع سیاسی در سایه این مبارزات و عدالت خواهی پدید می آید. کما اینکه کمونیسم سیاسی در کشورهای اسلامی در دوره مبارزات کمونیستی رشد می کرد. خیلی از مبارزان آن زمان، کمونیست اعتقادی نبودند اما کمونیست سیاسی بوده و از بلوک شرق در مقابل سرمایه داری دفاع کرده، خود را عضو آن جبهه می دانستند.

اکنون تشیع سیاسی در حال رشد است و بعد از آن، فضای گفتمان اعتقادی و کلامی تشیع نیز باز می شود؛ یعنی تشیع فرهنگی هم بستر رشد پیدا می کند. چون تنها مکتبی که در میان مکاتب اسلامی، ظرفیت کامل درگیری با دستگاه کفر را دارد، مکتب سیاسی شیعه است. به صورت طبیعی این عقلانیت در موازنه جهانی در مقابل عقلانیت های مکاتب دیگر رشد می کند؛ برای مثال شما در مقابل نظام جهانی، چه نظام های سوسیالیستی شرقی و چه نظام های دموکراتیک که مبتنی بر لیبرال دموکراسی هستند، باید یک مدل سیاسی در حقوق کلان ارائه دهید. این باید در قانون اساسی تجلی پیدا کند. در کشورهای منطقه که انقلاب کردند، نمی توان مدل حکومتی ولایت فقیه را ارائه داد؛ حداکثر می توان مدل قانون اساسی دوره مشروطه را ارائه کرد. اما این مدل قانون اساسی ظرفیت ندارد. قانون اساسی دوره مشروطه چیزی نیست که بتواند در مقابل لیبرال دموکراسی مقاومت کند؛ الگوی جهانی نیست. تنها عقلانیت شیعی است که می تواند در مقابل دیگر نظام های جهانی، مدلی در حقوق اساسی به نام ولایت فقیه ارائه کند. بنده زمانی فکر می کردم که ما برای قانون اساسی کشورهایی که انقلاب در آنها رخ داده است و قانون اساسی شان در حال تجدید است چه پیشنهادی ارائه دهیم. هرچه تامل کردم دیدم که مدل ولایت را نمی توان ارائه داد؛ یعنی نمی توان دین را در مقیاس ولایت در قانون اساسی آنها جاری کرد. ظرفیت مکاتبشان این نیست؛ در مکاتب اهل سنت حداکثر در حد فقه و آن هم فقه خرد می توان قانون را مقید کرد. قانون اساسی مقید به فقه را بیاورید تا قوانین عادی نیز به اسلام مقید شوند. اما اینکه ولایت، رهبری و حادثه سازی به دست حاکم دینی افتاده و فقاهت دینی اتفاق افتد، آوردن چنین اصل مهمی در قانون اساسی آنها ممکن نیست.

بنابراین در این موازنه جهانی، مکتبی از مکاتب اسلامی می تواند یک نظام معقول بدهد که رقیب قدرتمند نظام لیبرال دموکراسی باشد. به تعبیر مقام معظم رهبری(مدظله)، مردم سالاری دینی ایجاد شود تا ولایت، ولایت دین شود نه اینکه فقط قوانین مقید شوند؛ آن هم فقط مخالفت قطعی با شرع نداشته باشند که این مربوط به قانون اساسی مشروطه است. ولایت فقیه یعنی اینکه رهبری حوادث به دست دین باشد. در قانون اساسی مشروطه، دیگران رهبری و حادثه سازی می کنند. در موضع گیری نسبت به حوادث نیز حداکثر این است که حوادث نباید مخالفت قطعی با شرع داشته باشند. حداکثر ظرفیت فقهی که در فقه اهل سنت هم وجود دارد همین است. اما فقه قانون اساسی مشروطه در مقابل لیبرال دموکراسی توان پاسخ گویی ندارد. آنچه هم اکنون رقیب لیبرال دموکراسی است، نظام ولایت فقیه در جهان است. پس این انقلاب اسلامی به این معنا به پیشبرد تشیع کمک کرده است. هم گفتمان اعتقادی شیعه را بسط داده و هم تشیع سیاسی را گسترده کرده و هم برتری عقلانیت شیعه در اداره کلان جامعه را به اثبات رسانده است که این، مبداء تحول در دنیای اسلام خواهد شد. نباید شک کرد که این امر موازنه قدرت را در جهان اسلام به نفع تشیع تغییر می دهد که البته تغییر هم داده است.

انقلاب اسلامی مطالبات عمومی دنیای اسلام را به درگیری با نظام استکبار کشانده است؛ یعنی نشان داده است که بی عدالتی در مقیاس جهانی، ناشی از تسلط نظام استکبار جهانی است. انقلاب اسلامی ایران معنویت اسلامی را زنده کرده، بصیرت زایی نموده و درگیری با کفر را گسترش داده است.

تلقی صحیح این است که انقلاب اسلامی بعد از بیداری اسلامی، دیر یا زود به جوشش فطرت ها می رسد و فطرت ها را علیه نظام سلطه حتی در جغرافیای خودشان می شوراند؛ چون این نظام سلطه مردم خودش را هم تحقیر کرده است. تبعیت آنها از حکومت هایشان، تبعیت همراه با کرامت نیست؛ آنها تحقیر شده اند و هویت آنها تا مرتبه شهوات تنزل پیدا کرده است؛ یعنی انسانیت آنها را در حد غرایز تنزل داده اند؛ البته این غرایز را مدیریت می کنند؛ آنها این غرایز را علیه فطرت می شورانند که البته این کار هم دوره و حدی دارد؛ کار دستگاه ابلیس این است؛ زمانش که تمام شد، بیداری به صورت حرکت های عمومی علیه نظام های غربی ظهور پیدا خواهد کرد. ممکن است علت ظهور اولیه آنها بی عدالتی اقتصادی باشد، ولی در عمق آن چیز دیگری می گذرد و آن بیداری فطرت هاست که از این مجاری ظهور پیدا می کند. بنابراین، گام سوم انقلاب اسلامی، ایجاد یک انفجار عمومی جهانی در دل نظام استکبار جهانی است؛ این انفجار هم یک انفجار معنوی است نه به معنای معنویت های نوظهور که همه مادی هستند؛ بلکه معنویت حقیقی که مربوط به ادیان توحیدی است. این انفجار معنوی در جهان اتفاق می افتد.

شیوه ی برخورد امام(ره) با جریانات نفاق و انحراف

شیوه امام(ره) و پس از ایشان مقام معظم رهبری(مدظله) در برخورد با جریانات نفاق، کج رو، تندرو و کندرو نیز، همان شیوه نبی اکرم(ص) و اهل بیت(ع) است که شیوه هدایت و یا ایجاد بستر برای هدایت افراد است. امام(ره) جری آنهای سیاسی و اجتماعی را تحمل می کردند؛ حتی جریان هایی که داخل در جامعه مومنین بودند ولی سطح ایمانشان ضعیف بود. امام(ره) جریان هایی را که حرکت اسلامی هم نبودند، تحمل می کردند و بنا بر هدایت آنها داشتند. حتی با جریان هایی که مسلمان هم نبودند، تا وقتی آنها درگیر نمی شدند، ایشان درگیری ایجاد نمی کردند. جریان هایی که پوشش اسلام به خود می دادند را تحمل می کردند تا جایی که سرعت حرکت انقلاب اسلامی از آن جری آنها عبور کند. اگر حوادث از آنها عبور می کرد یا آنها همراه می شدند که خوب بود در غیر این صورت مجبور بودند مواضع خود را علیه انقلاب اسلامی صریح کنند؛ مثل جریان سازمان منافقین خلق. امام(ره) واقعا اینها را تحمل کردند. با آغوش باز به پذیرش انقلاب اسلامی دعوت کردند و به آنها هشدار دادند که این انقلاب اسلامی چیزی که شما آن را انقلاب کارگری فرض می کنید، نیست؛ انقلاب سوسیالیستی و کمونیستی نیست. تصریح می کردند که تحلیل های شما در حوزه مبارزه و علم مبارزه غلط است؛ انقلاب حزبی نیست؛ انقلاب، اسلامی است. جوهرش مطالبات برتری است که از اعماق فطرت جامعه شیعی برمی خیزد؛ از آنها می خواستند که همراهی کنند. امام(ره) جریان انقلاب اسلامی در مقیاس جهانی را هدایت می کردند. ایشان انقلاب را به سوی مبارزه با آمریکا و اشغال لانه جاسوسی کشانده و وارد مقیاس جهانی کردند. آنها می خواستند مبارزه را به شکلی که خودشان می خواستند اداره کرده و پرچمدار مبارزه شوند و مبارزه را با روش های سوسیالیستی و کمونیستی در جامعه پیش ببرند؛ امام(ره) ماموریت شان این بود که در گام اول نظام کمونیسم را حذف کنند و در گام دوم نظام سرمایه داری را. آنها می خواستند مبارزه را به سمت مبارزات سوسیالیستی پیش ببرند و در مرحله ای نتوانستند حرکت انقلاب را تحمل کنند؛ فهمیدند که انقلاب از آنها عبور می کند و امام(ره) جامعه را از آنها عبور می دهد. به همین دلیل ایستادند و جنگ مسلحانه را شروع کردند و امام(ره) هم در مقابل آنها ایستاد. ایشان باز هم تحمل کردند تا آنجا که رفتار مسلحانه آنها به یک رفتار براندازانه تبدیل شد. ما در دوره ای که قطعنامه را قبول کرده بودیم آنها به کمک دشمن ما و آمریکا و عراق تصمیم گرفتند حمله کنند و ایران را بگیرند. آن وقت امام(ره) برخوردشان را با آنها تند کردند.

 بنابراین رفتار امام(ره) جذب حداکثری و دفع حداقلی بود و به طور طبیعی از بستر رأفت و رحمت و محبت که روش انبیاء الهی است با موعظه و بیدارگری و امثال اینها می گذشت. نهضت آزادی قصد داشت کشور را براساس تمدن غربی مدرن سازی کند؛ می خواست انقلاب اسلامی را به حرکتی در مقیاس ملی، آن هم به یکی از اقمار جریان جهانی قدرتمند، تبدیل کند. امام(ره) ابتدا تحمل و نصیحت کردند اما در ادامه ایستادند و جامعه را از آنها عبور دادند. بعد که آنها مقابله کردند گفتند: اینها بی جهت از اسلام دم می زنند. اسلام آمریکایی یعنی همین که می خواهد انقلاب اسلامی را در موطن خود به مدرنیزاسیون تبدیل و در نظام جهانی سلطه منحل کند. به طور طبیعی چنین اسلامی، اسلام آمریکایی است.

هم چنین امام(ره) آن جا که جبهه ملی در مقابل قانون قصاص ایستاد و لایحه قصاص را غیرانسانی نامید، جامعه اسلامی را از آنها عبور دادند. آنها می خواستند یک نظام دموکراتیک غربی درست کنند. قوانین را هم براساس قوانین کشورهای اروپایی بنویسند. امام(ره) جامعه را از آنها عبور داد؛ چه نهضت آزادی، چه جبهه ملی و چه منافقین خلق و دیگران. آنجایی که آنها می خواستند در این حرکت جهانی انحراف ایجاد کنند، امام(ره) مدارا کردند تا جامعه را از تفکر آنها عبور داده و کسانی را که در بین این گروه ها سالم تر هستند جذب کنند. البته گروهی از اینها جذب شدند. از جبهه ملی، انجمن حجتیه، منافقین خلق و... بعضی از آنها آمدند و همراه امام(ره) شدند. البته ادعا این نیست که همه اینها مثل هم هستند. اما می توان گفت که اینها جریاناتی مدعی بودند که امام(ره) تحملشان کردند؛ بعضی از اینها همراه شده و بعضی که همراه نشدند. آن وقت بعضی از اینها که همراه نشدند کار را به درگیری علنی کشاندند؛ بعضی  هم کنار رفتند. شیوه امام(ره) این بود که کسی را از قطار انقلاب پیاده نمی کردند مگر اینکه سرعت قطار انقلاب به جایی می رسید که خود آنها پیاده می شدند؛ حالا یا پیاده می شدند یا جلوی حرکت می ایستادند و می خواستند هدایت انقلاب را در دست بگیرند. درگیر می شدند و جنگ درست می کردند. در این صورت، امام(ره) آنها را پیاده می کردند. الان هم قصه همین است. تا جایی که آنها انقلاب را تحمل می کنند انقلاب هم آنها را تحمل می کند. مشی مقام معظم رهبری(مدظله) هم جذب حداکثری است. سرعت انقلاب یک عده را پیاده می کند؛ یعنی می رسند به جایی که می گویند ما باید با جهان بسازیم؛ نمی شود این راه را ادامه داد. می خواهند سکان کشتی را به یک طرف دیگر بچرخانند. رهبری معظم سکان را محکم گرفته اند و نمی گذارند جهتش عوض شود. مقصد این سفینه، کعبه است. عده ای توبه سیاسی کردند اما تصمیم گرفته اند کشور را مدرن سازی غربی کنند؛ می گویند تنها راه نجات، راه غرب است. می خواهند فرمان سفینه را بگیرند و به نیویورک ببرند در حالی که امام(ره) و مقام معظم رهبری(مدظله) این فرمان را روی کعبه قفل کرده اند. تکلیف ما هم این است که پشت سر رهبری و بر اساس تقوا حرکت کنیم. خروج از مرز تقوا، غیبت و تهمت و قول به غیر علم، در میدان های سیاسی بسیار خطرناک است و هیچ توجیهی ندارد. اخلاق سیاسی سطوحی دارد. یک سطح، سطح کلان اخلاق سیاسی است که تنظیمات اخلاقی کلان در حوزه سیاست است. اما اخلاق عمومی مربوط به رفتار عمومی است که حتماً باید توام با مدارا، حلم، محبت، تقوا و احتیاط باشد. این شاخصه ها را باید داشته باشد. باید مدارا کنیم؛ ما باید حلم داشته باشیم؛ انگیزه های غیرالهی نباید ما را به حرکت درآورد. ما باید نسبت به دیگران محبت و اشفاق داشته باشیم تا دیگران را به راه بیاوریم. نبی اکرم(ص) به هدایت همه، حریص بودند. در ما باید ولع به هدایت وجود داشته باشد. نباید هر خطاکاری را بلافاصله از کشتی انقلاب پیاده کرد؛ در این امر باید تقوا و احتیاط داشته باشیم. پرهیز از قول به غیر علم، پرهیز از موضع گیری به غیر علم، لازم است. به شدت باید مراقب بود وگرنه نتیجه اش الهی نخواهد بود. بهترین راه، حرکت پشت سر رهبری است؛ نه جلوتر از ایشان و نه دور از ایشان؛ در رفتار و کلمات ایشان به ویژه در حوادث و فتنه ها باید دقت مضاعف کرد.

سیره  امام(ره) در ماه های عبادت و مناجات

یک نکته دیگر هم این است که اولیای خدا که پرچمداران حرکت های بزرگ بودند خلوت هایی با خدای خود داشتند. در آن خلوت ها می گرفتند و به جامعه می دادند. دلیل اینکه خداوند متعال به وجود مقدس پیغمبر اسلام خطاب می کند:
«قُمِ الَّیلَ إِلا قَلِیلاً. نِّصفَهُ أَوِ انقُص مِنْهُ قَلِیلاً. أَوْ زِدْ عَلَیهِ وَ رَتِّلِ الْقُرْءَانَ تَرْتِیلاً» شب ها بیدار باش، بیش از نیمی از شب را برای تلاوت قرآن صرف کن. چون آن تلاش عظیم روز، آن ماموریت های عظیم اجتماعی و ماموریت های الهی که حضرت داشتند بیداری شب را می طلبد؛ «إِنَّ لَکَ فِی اَلنَّهَارِ سَبْحًا طَوِیلاً». کسی که شب خوبی ندارد روز خوبی هم ندارد. کسی که شب را به بطالت بگذراند روز هم هرکاری کند بطالت است. کسانی که شب زنده دارند، در روز هم بیدار و زنده اند. زنده بودن در حیات روز، در گرو بیداری و احیاء شب است. با احیاء در شب، انسان به حیات در روز می رسد. لذا به احیای شب قدر است که حیات سال انسان تامین می شود. در لحظه های حساس انسان باید بیدار باشد. لذا همه بزرگانی که متصرف بودند این حالات را داشتند. هم قبل از اینکه به زمان مأموریت اصلی خود برسند و هم بعد از مأموریت خود خلوت داشتند؛ از جمله امام(ره) که خلوت های فراوانی قبل از رسیدن به این مناصب اجتماعی داشتند. در دوره ای هم که به مرجعیت و پس از آن به رهبری و زعامت رسیدند نیز این خلوات را داشتند. از جمله در روز ـ حداقل بر اساس آن چیزی که از معاشران نزدیک امام(ره) سؤال شد ـ هشت نوبت قرآن تلاوت می کردند. امام(ره) در ماه رمضان خلوت داشتند. ملاقات های ایشان تعطیل بوده الا ضروریات. ملاقات های رسمی و رسانه ای نداشتند و مشغول به برنامه های معنوی خود بودند. در سه ماه مخصوص رجب، شعبان و رمضان هر سال انسان از باب ولایت وارد می شود و به حقیقت نبوت و شفاعت نبی اکرم(ص) که ماه شعبان است می رسد و از آنجا وارد ضیافت الله و شب قدر می شود؛ حقیقتی از قدر به او داده می شود و عطری از قدر بر او می نشیند. این سه ماه، ماه های برنامه ریزی است. این سه ماه را امام(ره) علی الاصول برنامه خاصی داشتند و مناجات های خاصی به خصوص مناجات شعبانیه را(که مکرر بر خواندن آن تاکید می کردند) می خواندند. از مقام معظم رهبری(مدظله) نقل است که ایشان از امام(ره) سوال کردند: مناجات خاص، کدام مناجات است؟ امام مناجات شعبانیه را نام بردند. روایت هم داریم که همه ائمه(ع) این مناجات را می خواندند. ما در این سه ماه هر قدر هم که اشتغال داشته باشیم، به اندازه ای که ماموریت مان بزرگ تر است، باید خلوت های بهتری داشته باشیم تا بتوانیم ماموریت ها را بهتر انجام دهیم. به تعبیر دیگر ما باید با یک دست از بالا بگیریم و با دست دیگر منتشر کنیم. آن دستی که رو به بالا بلند می شود در خلوات انسان است. مخصوصاً خلوات این سه ماه. جامعه وعاظ و جامعه مادحین که رهبری عواطف و احساسات مذهبی را به یک نسبتی در دست دارند و عواطف عاشورایی را در جامعه تزریق می کنند و این حقایق را بسط می دهند، حتماً باید خودشان از سرچشمه عاشورا بنوشند. از آن سرچشمه نور، نورانی شوند تا بتوانند دیگران را به نور برسانند. اگر «اِنّ الحُسین مِصباحُ الهُدی وَ سَفینة النّجاة» است راه یافتن واعظین و مادحین به حقایق نوری حضرت و گشوده شدن ابواب قلب به سوی مراتب نوری حضرت، شرط هدایت مردم به عاشوراست و این نیاز به خلوت دارد. نیاز به انس دارد.

تأثیر امام بر ادبیات عمومی جهان

در مجموع، امام(ره) با ظرفیتی که داشتند ادبیات عمومی جهان را به نسبت زیادی تحت تأثیر قرار دادند که این نکته بسیار مهمی است. به عنوان مثال ادبیات مبارزه را تغییر دادند. جبهه بندی ها و توجهات را عوض کردند. اینکه امپریالیسم را به استکبار و طبقه کارگر را به طبقه مستضعفین تغییر دادند، یک تحول ادبی صرف نیست. تحول در فرهنگ است و این مفهوم، طبقات اجتماعی و انگیزه های مبارزاتی را تحلیل جدید کردن است.

گاهی با انگیزه های مادی و مبارزاتی تحلیل می کنند؛ طبقات را مادی تحلیل می کنند؛ انگیزه های درگیری را مادی تحلیل می کنند و گاهی انگیزه ها را الهی تحلیل می کنند. به تعبیر دیگر اگر بخواهیم جریان ظلم را تقبیح کنیم با ادبیات الهی تقبیح می کنیم و نقطه ضعف آن  را استکبار علی الله و تکبر بر بندگان خدا می بینیم. این خیلی متفاوت است. تغییر در ادبیات کلان سیاسی جهان به خصوص ادبیات مبارزه از کارهای عظیمی بود که امام(ره) انجام دادند. مفهومی مثل شیطان بزرگ، استکبار، استضعاف، اسلام آمریکایی و اسلام ناب را وارد ادبیات سیاسی جهان کردن، این کار کوچکی نبود که ایشان آن را انجام داده و تثبیت کردند. ورود اینها به ادبیات سیاسی یعنی ورود به فرهنگ سیاسی جهان. اینها در لایه های بعدی هم جریان پیدا کرده و بر پایه آن، دانش درست می شود. ساختار اجتماعی و مرزبندی های اجتماعی بر پایه آن شکل می گیرد. همدلی و همفکری ها شکل می گیرد. امام(ره) این تصرف عظیم را انجام دادند و بحمدالله مقام معظم رهبری(مدظله) نیز به خوبی و هشیاری آن را ادامه داده اند. این مطلبی است که ما باید به آن توجه کرده و از آن پاسداری کنیم. در حوزه های دیگر نیز ادبیات امام(ره) جریان ساز شده است که شرح آن به فرصت وسیع تری احتیاج دارد.
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۳/۱۳
احمد خوشخو

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی