قبل از
شروع فتنه 88 که به قول خودتان در آخرین نماز جمعه، اسم بحران روی آن قرار دادید،
در نامه بدون سلامی که با رضایت و موافقت جنابعالی رسانهای شد، خطاب به ولیفقیه
اعلام کردید که اگر به پیشنهادهای شما توجه نشود، آتش و دود آن بعد از انتخابات،
جامعه را فرا خواهد گرفت و چطور همان شد که شما گفتید، حالآنکه هیچگاه حاضر
نشدهاید به سؤال افکار عمومی جواب دهید بر اساس چه اطلاعاتی، دود آتش فتنه گران
را دیده و پیشبینی کرده است. و همچنین گفتید: «با
اینهمه بر فرض اینکه اینجانب صبورانه به مشی گذشته ادامه دهم، بیشک بخشی از
مردم و احزاب و جریانها این وضع را بیش از این بر نمیتابند و آتشفشانهایی که
از درون سینههای سوزان تغذیه میشوند، در جامعه شکل خواهد گرفت که نمونههای آن
را در اجتماعات انتخاباتی در میدانها، خیابانها و دانشگاهها مشاهده میکنیم.» و البته راست هم
میگفتید چرا که فرزندانتان میداندار این صحنه بودند! و در آخر نامه با بیت شعری
کنایه آلود گفتید:
سر چشمه شاید گرفتن به بیل چو پر شد نشاید گرفتن به پیل
و حال آنکه شما از همهی اینها مطلع بودید و به جای برخورد با این
عناصر فتنهگر که داشتند کشور را به آتش فتنه خود میسوزاندند و به سمتی میبردند
تا سوریهای دیگر در ایران عزیز ما رقم بزنند و به جای تلاش برای فرونشاندن آتش
فتنهی قدرتطلبان که معلوم بود ایادی استکبارند، عکس العمل شما آن نامهی بدون
سلام شد که حاوی تهدیدات متعدد به رهبری و مجموعهی نظام بود.
فیالمثل وقتی به شما گفته شد دخترتان فائزه خانم در تظاهرات بوده و چنین
و چنان شعارهایی داده، گفتید فیلمش را بدهید و وقتی فیلم را هم دیدید، نهتنها
اتفاقی نیفتاد بلکه برعکس حضور آنها در فتنه بیشتر شد و ما هیچگاه از جنابعالی
درباره برائت از حضور و مدیریت تظاهرات توسط فرزندانتان، ندیده و نشنیدیم.
کار بهجایی
رسید که شما برای اثبات ادعای تقلب، استشهاد غلط به فرماندهان سپاه دادید و نقل
غلط از آیتالله ریشهری کردید. آقای هاشمی! روح امام و شهدا را عذاب دادید وقتی
در جلسه 4 نفره با حضور میرحسین موسوی و سید محمد خاتمی و سید حسن خمینی گفتید کف
نظر آقای میرحسین ابطال انتخابات است. با این اقدامات و موضعگیریهایتان فرصت رجزخوانی
و تجرّی برای نظام سلطه و سفیران آن، منافقین و ضدانقلاب را فراهم آوردید و حاضر
نشدید به دهن میرحسین بزنید. البته نه شما و نه خاتمی و نه آقای سیدحسن به دهن
میرحسین نزدید و در این ماجرا شریکید.
در روز 26
تیرماه سال 88 (که به قول خودتان نماز جمعه تاریخی بود) و به شهادت تاریخ و اسناد
که مورد حمایت جریان ضدانقلاب، معاندین خارجی، سکولارها، ملی مذهبیها و منافقین
بود، بهعنوان یگانه رهبر جریان فتنه، همان خواستههای خود در نامه بدون سلام را
از تریبون مقدس نماز جمعه تکرار کردید و قطعاً میدانید اکثریت کسانی در آن نماز
جمعه حامی شما بودند، هیچ قرابتی با مقدسات شرعی و نماز نداشتند تا جایی که به آن
شکل در صف نماز جماعت حاضر شدند و به امامت شما اقتدا کردند.
بهراستی آقای
هاشمیِ یار و یاور امام و رهبری، حالا یارو یاور چه جریانی شده بود؟ چرا دشمنان قسمخورده
ملت ایران به او دلخوش کرده بودند؟ چرا ضدانقلاب به او استشهاد و استناد میکردند؟!
آه از این همه اعواج و شک و تردید! آه از این همه شاد کردن دل دشمن!
آه از این همه تغییر در کسی که خود را یار امام و دوست، همراه، همسنگر دیروز،
امروز و فردای رهبری میداند!
قربان دل
رهبر عزیز و خانواده شهدا و ملت مظلوم ایران که حالا شاهد یکدندگیها و غرور
اصحاب و یاران بنیانگذار انقلاب بودند. از میرحسین و کروبی و خاتمی بگذریم، جناب
هاشمی شما چرا چنین کردید؟!
چرا به جای
جبران، در آخرین نماز جمعهی خود که حاوی مطالب سرشار از انحرافات فکری و بدعتهای
دینی و تهدید نظام ولایی بود خود را ابزاری برای نفوذ نظام سلطه و دشمنان انقلاب
برای مقابله با رهبری قرار دادید؟!
همکاری شما
در بازگرداندن مهدی فراری، برای محاکمه وی، بسیار اقدام مناسبی بود، اما مع الاسف پسازآن
خطای دیگری که از شما سر زد آن بود که قوه قضاییه را با لطایفالحیل تحتفشار قراردادید
تا مجرم را تبرئه کند؛ داستان فشارها به قوه قضاییه و تلاش برای تبرئه مهدی و...اگر
روزی برملا شود چه برای شما میماند؟!
ماجرای
نامزدی مجدد و انتخابات 92 نیز یک داستان مفصل و درسآموز است. هم انتخابات گذشت
وهم مهدی محکوم شد که درسها و عبرتهایش برای تاریخ و آیندگان بهجای میماند، ولی
آنچه باعث شد این رنجنامه را بنویسم داستان تحریف تاریخ و مواضع حضرت امام خمینی (ره)
و واقعیتهای انقلاب بود. بسیار برایم رنجآور است که اصحاب امام، یاران انقلاب و
مجاهدان دیروز را در حال ریزش ببینم. خدا میداند خوشحال نیستم که هیچ، غم و اندوه
دارم که برای چه؟ چرا هاشمی حاضر است با دست خود عزت و افتخارات را پایمال کند؟ من
نمیگویم شما قصد خیانت دارید ولی دردمندانه عرض میکنم نتیجه و آثار مواضع و
اقدامات شما منجر به خیانت به انقلاب و ملت ایران میشود. چرا باید شما مطلبی را
بیان کنید که خوراک و استناد رسانهی بیگانه و دشمنان اسلام شود؟
وقتی به
یاد آقای منتظری میافتم سرنوشت مشترکی در ذهنم تداعی میکند. هنگامی که این جملهی
حضرت امام خطاب به آقای منتظری را در نامهی 06/01/68 مرور میکنم که فرمودند «تاریخ
اسلام پر است از خیانت بزرگانش به اسلام» را مرور میکنم، به این یقین میرسم که
خداوند حکیم پاسخ رفتار غیرصادقانه و ناخالصانه را در دنیا و آخرت میدهد.
جناب هاشمی
متاسفانه واقعیت
امر این است که شما از جایگاه یک انسان زیرک و سیاسی که در مقابل دشمنان میایستاد،
تا جایگاه فردی که رهبری یک گروه سیاسی قدرتطلب را بهدست گرفته، افول کردهاید.
این کار مشاورههای غلط و اتاقهای فکر ادراک ساز نفوذی است تا چنین شخصیت بزرگی
را جلوی انقلاب و نظام قرار دهند؛ البته زمینهها مهم است و آن زمینهها این فرصتها
را به وجود میآورد.
جناب هاشمی
چگونه بگوییم در مسیر عدل
و قسط قرار دارید؟ چگونه بگوییم دم زدن شما از عدالت و قسط واقعی است؟ چگونه
بگوییم در تلاش برای بسترسازی ظهور حضرت ولیعصر(عج) هستید در صورتیکه جرم برخی از
فرزندانتان با این همه پرونده اثبات شده و حکم صادر شده، ولی باز از ایشان تمام قد
دفاع می کنید و در مقابل فرزندانتان نظام مظلوم جمهوری اسلامی را محکوم می کنید!
آیا این دست اندازیها و جرمهای فرزندان شما شایستهی ملت مظلوم ایران است که اینگونه
حامیشان هستید.
برای روشن
شدن بیشتر شما و افکار عمومی مروری بر مواضع این سالهای اخیرتان دارم:
1- شما در
فروردین ماه سال 91 و در گفتوگویی با فصلنامه مطالعات بینالمللی میگویید: «من در سالهای آخر
حیات امام (ره) نامهای را خدمتشان نوشتم، تایپ هم نکردم. برای اینکه نمیخواستم کسی بخواند
و خودم به امام دادم. در آن نامه هفت موضوع را با امام مطرح کردم و نوشتم که شما بهتر
است در زمان حیاتتان، اینها را حل کنید، در غیر این صورت ممکن است اینها به صورت
معضلی سدّ راه آینده کشور شود. گردنههایی است که اگر شما ما را عبور ندهید، بعد
از شما عبور کردن مشکل خواهد بود... یکی از این مسائل رابطه با آمریکا بود. نوشتم
بالاخره سبکی که الان داریم که با آمریکا نه حرف بزنیم و نه رابطه داشته باشیم،
قابل تداوم نیست. آمریکا قدرت برتر دنیا است. مگر اروپا با آمریکا، چین با آمریکا
و روسیه با آمریکا چه تفاوتی از دید ما دارند؟ اگر با آنها مذاکره داریم، چرا با
آمریکا مذاکره نکنیم؟ معنای مذاکره هم این نیست که تسلیم آنها شویم. مذاکره میکنیم
اگر مواضع ما را پذیرفتند و یا ما مواضع آنها را پذیرفتیم، تمام است.»
و جالب
اینکه پسازآنکه این اظهارات شما با واکنش نخبگان سیاسی و رسانهها مواجه میشود،
در توجیه ادعای خود گفتید: «اگر بحثهایم در مورد رابطه با آمریکا در آن نامه مورد ایراد
بود، حتماً حضرت امام در همان زمان پاسخ من را میدادند.» (!)
با توجه بهقاعده «الاقرار
العقلا علی أنفسهم جائز» میتوان صحت ادعای شما در نگارش نامه را پذیرفت، اما اینکه
شما سکوت امام را حمل بر رضایت ایشان کردهاید، سخت مبالغهآمیز و تحریف مکتب امام
(ره) است. حتی اگر صحت ادعای شما مبنی بر عدم پاسخ امام را بپذیریم هیچ عقل سلیمی نمیپذیرد
که سکوت امام بهمعنای موافقت با دیدگاه شما باشد. چه آنکه امام در پیش و پس از
انقلاب در بسیاری از مسائل چالشی مطرح بین انقلابیون، همچون کتاب شهید جاوید و
دکتر شریعتی، سکوت پیشه کردند و این را نمیتوان بهحساب موافقت ایشان با دیدگاههای
انحرافی گذارد و مهمتر اینکه سرتاسر مواضع
حضرت امام(ره) در سال پایانی عمر و حتی در وصیت نامه سیاسی الهی ایشان و در
نامه عزل آقای منتظری (06/01/68) و پیام نوروزی ایشان در ( 01/01/68) همه و همه
نفی دیدگاه و نظر شماست.
2- شهریورماه 1392 و در اوج
تبلیغات مستکبران علیه مقاومت و سوریه که باهدف حمله به این کشور و اشغال آن انجام
میگرفت، جنابعالی نیز به سهم خود پازل طراحیشده نظام سلطه را تکمیل کرده و در
مراسم سالگرد آیتالله صالحی مازندرانی ادعا کردید: «مردم سوریه بیش از 100 هزار
کشته و 8 میلیون آواره دادند در داخل و خارج، زندانها پر از مردم، زندانها جا
ندارد بعضی از ورزشگاهها را گرفتند، آنها را پر کردند شرایط بدی بر مردم حاکم
است مردم ازیکطرف از طرف خود حکومتشان بمباران شیمیایی میشوند و از طرف دیگری
امروز منتظر بمبهای آمریکا باید بمانند.»
تنها پس از
واکنش رسانهها و سیاسیون انقلابی بود که شما عقبنشینی کرده و اظهارات خود را
تصحیح کردید، اما چگونه میتوان تبعات آن سخنان دشمنشادکن و مستندساز برای دشمنان
را از یاد برد؟
3- دیگر
موضع شما که بسیار هم جنجالبرانگیز شد، ادعای شما مبنی بر موافقت امام (ره) برای
حذف شعار مرگ بر آمریکا بود؛ چنانچه در گفتگوبا ماهنامه مدیریت ارتباطات ادعا
کردید: «موافق
نبودیم که در مجامع عمومی مرگ کسی را شعار دهیم. مثلاً در اجتماعات ما «مرگ بر بنی
صدر» شعار داغ مردم بود که در نماز جمعه خواهش کردم که نگویند. «مرگ بر بازرگان»
بود که خواهش کردم، نگویند. «مرگ بر شوروی» بود که گفتم الا ن با شوروی مشکل آنچنانی
نداریم. درباره آمریکا هم گفته بودم. وی گفت یک اصل قرآنی وی را به این روحیه
رسانده است، چراکه قرآن از زبان خداوند به مسلمانان صدر اسلام که به بتها فحش میدادند،
میگوید: حق ندارید به بتهای آنها فحش بدهید. «و لا تسّب الذین یدعون من دون
الله» میفرماید بتها را سب نکنید، چون آنها هم متقابلاً به خدا بد میگویند و
باعث گمراهی بیشتر آنها میشوید.»
پسازآن
نیز پایگاه
اطلاعرسانی حضرتعالی با بازنشر بخشی از خاطرات شما نوشت: «هاشمی با یادآوری حذف
شعار «مرگ بر آمریکا» و اینکه امام با حذف این شعار موافق بودند و واکنشهای تند
بعدی و جوسازیهای بهعملآمده در این خصوص تأکید میکند: تمام مطلب همان بود که
نوشته بودم. الآن هم دقیقاً یادم نیست که چه نوشتم. بههرحال موافق نبودیم که در
مجامع عمومی مرگ کسی را شعار دهیم.»
این در حالی بود که تا آخرین
روز عمر پر برکت امام عظیمالشان در همه مجامع عمومی و مخصوصاً در حضور ایشان در
حسینیه جماران و نیز در نمازهای جمعهای که به امامت خود حضرتعالی برگزار شد،
شعار «مرگ بر آمریکا» سر داده میشد.
مگر از یاد بردهایم که حضرت
امام در پیام قبول قطعنامه که در کمتر از یک سال تا پایان عمر پر برکتشان صادر شد،
با اشاره به ادعاهای آل سعود برای توجیه کشتار حج گذاران، فرمودند: «دستنشاندگان
امریکا آتش زدن پرچم امریکا را بهحساب آتش زدن حرم، و شعار مرگ بر شوروی و امریکا
و اسرائیل را بهحساب دشمنی با خدا و قرآن و پیامبر گذاشتهاند؛ و نیز مسئولین و
نظامیان ما را با لباس اِحرام به عنوان رهبران توطئه معرفی کردهاند!»
و مگر میتوان فراموش کرد که
ایشان قاطعانه تأکید کرد: «از خدا میخواهیم که این قدرت را به ما ارزانی دارد که
نه تنها از کعبه مسلمین، که از کلیساهای جهان نیز ناقوس مرگ بر امریکا و شوروی را
به صدا درآوریم.»
امام بزرگواری که تا آخرین
لحظات حیات، دست از مجاهدت و مبارزه نکشید، چگونه ممکن است در میانهی سالهای
دفاع مقدس موافق حذف شعار «مرگ بر آمریکا» شده باشد؟!
گویا
برخی خواص که به «آلزایمر سیاسی» مبتلا شدهاند، آرزوهای دوره
استحاله خود را به نام امام (ره) سند میزنند! خدا را شکر میکنم که آن عزیز سفرکرده،
هوشمندانه چنین روزهایی را پیشبینی کرد و راه سوءاستفاده را چنین بست: «اکنونکه من حاضرم، بعضی
نسبتهای بیواقعیت به من داده میشود و ممکن است پس از من، در حجم آن افزوده شود.
لهذا عرض میکنم آنچه به من نسبت دادهشده یا میشود، مورد تصدیق نیست، مگر آنکه
صدای من یا خط و امضای من باشد با تصدیق کارشناسان یا در سیمای جمهوری اسلامی چیزی
گفته باشم.»
حال که
امام (ره) به این صراحت مسیر «تحریف» را مسدود کرده و شاهد چنین ادعاهایی هستیم،
باید از خود بپرسیم اگر آن امام بصیر چنین پیشبینی نکرده بود، تحریفگران با
میراث فکری او چه میکردند؟!
و ملت
ایران بسیار متأسف و متأثر است که چطور و چگونه ممکن است، کسی که هر چه دارد از
امام و انقلاب است، اینگونه مکتب امام را تحریف کند.
4-
روایت عجیب شما در خصوص چرایی آغاز جنگ نیز بسیار تأملبرانگیز است. شما اخیراً در
مصاحبهای ادعا کردهاید: «در همان موقع [ابتدای انقلاب] انسانهای افراطی بین ما
بودند که حرف از صدور انقلاب [نه آن گونه که امام میگفتند] میزدند. بعضیها [نه
باز با رویکرد و منظوری که امام داشتند] میگفتند: با دولتها کار نداریم و با ملتها
کار داریم. این حرفهای عجیبوغریب، باعث شد که کمکم اختلاف پیش بیاید. عراق بیش
از همه ترسید و عامل اجانب شد و علیه ما جنگ به راه انداخت.»
ظاهراً
صدام هم بیتقصیر بوده و این به قول شما افراطیهای داخلی بودهاند که صدام را ترساندهاند
تا آن جنگ ظالمانه را بر ملت ایران تحمیل کند. اما آقای هاشمی! آن افراطیهایی که
از آنها سخن گفتهاید و آنها را آغازگر جنگ نامیده اید؟، چه کسانی هستند؟ اگر
مقصودتان مسئولان نظام هستند که خود شما هم جزو آنان بودهاید و احتمالاً باید گفت
حضرتعالی در رأس افراطیون بودهاید.
مگر یادتان
رفته است که حضرت امام در پیام منشور روحانیت فرمودند: «من قبلاً نیز گفتهام همه
توطئههای جهان خواران علیه ما از جنگ تحمیلی گرفته تا حصر اقتصادی و غیره برای
این بوده است که ما نگوییم اسلام جوابگوی جامعه است و حتماً در مسائل و اقدامات
خود از آنان مجوز بگیریم.»
و باز در
همین پیام در پاسخ به کسانی که ادعاهایی مانند شما را مطرح میکنند، میفرمایند «آنان
که هنوز بر این باورند و تحلیل میکنند که باید در سیاست و اصول و دیپلماسی خود
تجدیدنظر نماییم و ما خامی کردهایم و اشتباهات گذشته را نباید تکرار کنیم و
معتقدند که شعارهای تند یا جنگ سبب بدبینی غرب و شرق نسبت به ما و نهایتاً انزوای
کشور شده است و اگر ما واقعگرایانه عمل کنیم، آنان با ما برخورد متقابل انسانی میکنند
و احترام متقابل به ملت ما و اسلام و مسلمین میگذارند. این یک نمونه است که خدا
میخواست پس از انتشار کتاب کفرآمیز «آیات شیطانی» در این زمان اتفاق بیفتد و
دنیای تفرعن و استکبار و بربریت چهره واقعی خود را در دشمنی دیرینهاش با اسلام
برملا سازد تا ما از سادهاندیشی به درآییم و همهچیز را بهحساب اشتباه و
سوءمدیریت و بیتجربگی نگذاریم و با تمام وجود درک کنیم که مسئله اشتباه ما نیست،
بلکه تعمد جهان خواران به نابودی اسلام و مسلمین است و الا مسئله فردی سلمان رشدی
آنقدر برایشان مهم نیست که همه صهیونیستها و استکبار پشت سر او قرار بگیرند»
اگر هم مقصودتان
از افراطیهایی که دم از صدور انقلاب میزدند، همان خط 3 ایها و باند مهدی هاشمی معدوماند،
خوب است از خود بپرسید، الان باقیماندههای آنها کجا هستند و آیا در پناه شما
مأوی نگرفتهاند؟
5- مواضع و
دیدگاههای روزها و سالیان اخیر شما درباره ولایت فقیه نیز به مراتب تأملبرانگیز
است. بنا بر نقل رسانهها شما در جلسه تاریخ ۷ اسفند ۸۷ هیئت امنای وقت دانشگاه
آزاد، پیشنهاد یکی از اعضا را که گفته بود «در صورت فوت کلیه یا اکثریت اعضای
مؤسس در یک زمان، ولیفقیه تصمیمگیری کند و این مسئله در اساسنامه گنجانده شود»
را رد کرده و گفتهاید «ولیفقیه خوب است اما اشکالش این است که بعداً اگر نظام
ما ولیفقیه نداشته باشد، اگر ما بخواهیم وقف ابدی باشد که نمیشود بگوییم ولیفقیه؛
ممکن است نظام ما ولیفقیه نداشته باشد... تعدادی علیالبدل داشته باشد که در صورت
حادثه جایگزین شود.»
اینگونه
اظهار نظر درست زمانی از سوی شما مطرح میشد که شما رئیس مجلس خبرگان رهبری بودید
و این انتظار به حق از حضرتعالی وجود داشت که بیش از هر کس دیگری پاسدار نظام و
الگوی حکومتی ولایت فقیه باشید. حال چطور ممکن است رئیس مجلس خبرگان برای
«آلترناتیو ولایت فقیه» برنامهریزی کند؟!
6- نگاه
شما به مقوله «آلترناتیو نظام ولایی» تنها به همین سخن ختم نمیشود. در دهه فجر
سال 1389 در گفتوگو با روزنامه جمهوری اسلامی و در توصیه به کسانی که ناراضی
خطابشان کردید، گفتید: «من به این قشر ناراضی توصیهام این
است که بیایید در صحنه. انقلاب مال آنها هم هست. همه بیایند. حتی آنهایی هم که
در انقلاب نبودند، سهمی هم نداشتند بیایند. این کشور مال آنها هم هست. ما میخواهیم
همه بیایند. ما الان آلترناتیوی برای وضع موجود نداریم. همین را باید حفظ بکنیم.
با اصلاحات. با ترمیمهایی که لازم است انجام بدهیم. این طرف هم بعدها این را به
رخ آنها نکشند که برای ما آمدند. همه به عنوان وظیفه ملی و انقلابی و اسلامی
بیایند.»
چنین به
نظر میرسد که شما خود را در قامت رهبر اپوزیسیون تلقی کرده و به هواداران این
جریان توصیه میکنید فعلاً که گزینه دیگری بهجای نظام نداریم، باید کوتاه آمد!
سبحان الله! چطور ممکن است رئیس مجمع تشخیص مصلحت یک نظام خود را گاه در قامت رئیس
اپوزیسیون همان نظام تصور کند؟!
7- موضوع دیگر مورد ادعای شما
امکان تشکیل شورای رهبری است که در 26 بهمن 93 گفتهاید: «اگر خبرگان به وظیفه
خودشان درست عمل کنند، در صورت نبودن یک فرد مناسب حتماً میتوانند شورایی کنند.
چون قانون شورا شدن هم باز است. شاید در آینده بدون شورا نتوانند کار درستی انجام
بدهند.»
این درحالی
است که هم ما و هم شما میدانیم که قانون اساسی مخالف رهبری شورایی است و بنا بر
نقل حضرت آیت الله امینی، امام نیز پسازآنکه نظر شورای بازنگری قانون اساسی مبنی
بر حذف رهبری شورایی را شنیدند، بر آن صحه گذاردند؛ با این حال مواضع این روزهای
اخیر شما و بازگوکردن مجدد تئوری شکست خورده و شورای رهبری و اصرار بر جا انداختن
این تئوری خلاف قانون اساسی برای چیست؟!
حال جای
این پرسش از حضرتعالی است که در حالی که هیچ محمل قانونی بر ای رهبری شورایی
نیست، طرح یکباره آن از سوی شما با چه هدفی انجام میپذیرد؟ ایا میتوان در اینگونه
اظهارات نیت خیر پیدا کرد؟شما می دانید که افراد عادی هم چنین تلقی می کنند شما
طرح مسئله شورائی را برای این مطرح می کنید که در آن شریک شوید و چرا حاضرید چنین
اتهاماتی را برای خود بخرید.و باز می دانید همه نخبگان و حضرت امام(ره) رهبری
شورائی را راهگشا نمی دانستند و با تجربه به دست آمده آن را از قانون اساسی حذف
کردند.
8- موضوع
دیگری که نشان میدهد بهزعم جنابعالی مسیر انقلاب بعد از امام خمینی (ره) دچار
تحریف شده و بر اساس اندیشههای بنیانگذار انقلاب حرکت نکرده است، اظهارنظر شما
در 10 آبان 94 و در همایش بینالمللی "قرآن در سیره و اندیشه امام خمینی" است، آنجایی که مدعی میشوید «البته اگر
این انقلاب را با اندیشه و دیدگاه امام خمینی (س) پیش میبردیم، قطعاً در حال حاضر
وضعیت بهتری داشتیم، اما من مأیوس نیستم که با توجه به آگاهی که مردم پیدا
کردند و تواناییهایی که بهطور روزافزون در کشور افزایش پیدا میکند، ما موج
جدیدی از پیشرفت را که تا الآن نگذاشتند به آن دست بیابیم در آینده به نام اسلام و
قرآن ایجاد کنیم».
حالآنکه
باید از شما بپرسیم چه کسانی به دنبال فرستادن امام خمینی و اندیشههای امام خمینی
به موزه تاریخ بودند و در حال حاضر آنها چه قرابت و ارتباطی با شما دارند تا جایی
که این قرابت به حدی نزدیک میشود که "عبدالحسین هراتیفرد" فرد
هتاک به امام خمینی (ره) و انقلاب، در چند قدمی هاشمی رفسنجانی در مجمع تشخیص
مصلحت نظام حاضر میشود و در جلسات خصوصی و عمومی شما شرکت میکند.
آیا با این
وضعیت نمیتوانیم به تغییر 180 درجهای هاشمی رفسنجانی اقرار کنیم و بگوییم دشمنان
دیروز انقلاب، امام و فعلی مقام معظم رهبری، دوستان و حامیان امروز هاشمی رفسنجانی
شدهاند.
البته ما
قبول داریم اگر این انقلاب با اندیشه امام و رهبری پیش می رفت و برود دهها برابر
این پیشرفت داشتیم. ولی چرا نمی شود؟ چه مانعی وجود دارد؟ به اعتقاد ما تردید
اصحاب انقلاب مانع است. به نظر ما دشمنان خار شما و نظام سلطه مانع هستند. به نظر
ما عناصر نفوذی و ضد انقلاب و فتنه گران مانع هستند. به نظر ما همان دشمنان دیروز
امام(ره) و امروز رهبری که اطراف اصحاب انقلاب و بعضی خواص لانه کرده اند مانع
تحقق آرمانهای امام و شهدا و رهبری هستند .
9- معالأسف
باید گفت خاطرات و اظهارات شگفتآور و جنجالی شما، گاه در سطح بینالمللی نیز برای
جمهوری اسلامی ایران هزینهزا بوده است. برای مثال چندی پیش در مصاحبه با سایت امید
هستهای با طرح جملاتی دشمنشادکن مدعی شدهاید: «در سفر پاکستان میخواستم با عبدالقدیرخان
دیدار کنم اما به من نشان ندادند. او معتقد بود کشورهای اسلامی باید بمب اتم داشته
باشند» و یا در ادامه گفته بودید: «در سال ۶۱ ذهنیت ما این بود که باید خود را به عوامل
بازدارنده مسلح کنیم» و نیز از شما در این مصاحبه نقل شده است که «درست است که ما اجازه
رفتن بهطرف سلاح هستهای را نداریم، ولی اگر شرایطی پیش بیاید و ضرورتی پیدا کند و
یا دشمنی پیدا کنیم که بخواهد از این سلاح استفاده کند، قدرت ما محفوظ است.»
نیاز به
یادآوری نیست که این گونه اظهارات موجب شوق و شعف رسانههای صهیونیستی شد، بهطوریکه
آنها مدعی شدند این سخنان سند تلاش ایران برای دستیابی به سلاح هستهای است.
در همین راستا
روزنامه صهیونیستی هاآرتص نوشت: «رئیسجمهور پیشین ایران اعتراف کرد که ایران همواره،
بهطور پنهانکارانهای به دنبال بمب اتمی بوده است. اکبر هاشمی هدف از برنامه هستهای
ایران را بازدارندگی در سایه جنگ طولانیمدت با عراق اعلام کرده است.»
پایگاه رادیو
سراسری رژیم صهیونیستی نیز در گزارشی با عنوان «گزارشها نشان میدهد یک رئیسجمهور
سابق اعتراف کرده ایران به دنبال بمب هستهای است» نوشت: «رفسنجانی در مصاحبهای گفت
که برنامه هستهای ایران با قصد کسب قابلیت ساخت سلاح هستهای شروع به کارکرده است
و گفته که «اوایل که شروع کردیم، در جنگ بودیم و دنبال این بودیم که چنین امکانی برای
روزی که دشمن ما بخواهد از سلاح هستهای استفاده کند، داشته باشیم.»
همچنین روزنامه
صهیونیستی «تایمز اسرائیل» نیز با انتخاب این تیتر که «یکی از سران پیشین ایران اعتراف
کرده ایران به دنبال سلاح هستهای بوده» نوشت: «بر اساس گزارشهای رسیده، آنها، این
برنامه را در حین جنگ با عراق برای ایجاد بازدارندگی شروع کردند.»
10- در
کنار تمام اظهارت فوق، شاید گفتگوی اخیر شما با روزنامه معلومالحال آرمان و
چندپاره کردن فضای آرام کشور و تهدید دوباره نظام اسلامی به بحران آتی، قدم دیگری
در اجرای پازلی باشد که نشان میدهد هاشمی رفسنجانی در حال تکمیل آن است.
جنابعالی در این گفتگو با اشاره به اعتماد
مردم به نظام اسلامی (که معلوم نیست منظور از این مردم چه کسانی هستند) و با پیش
کشیدن رضایت مردم از نتیجه انتخابات و ربط ان به فضای امن کشور میگویید: «دلیل
عمده این امنیت را باید در علاقه مردم به وطن و انقلابشان دید. چون اگر مردم علاقهمند
نبودند، پنجرههای زیادی برای حضور دشمن وجود داشت و دارد، علاقه مردم فضا را از
نفوذ دشمنان تا حدود زیادی حفظ میکند. یکی از عوامل رضایت
مردم این است که احساس میکنند، سرنوشتشان دست خودشان است. معنایش
همان است که انتخابات پرشور و حضور هر چه بیشتر مردم، نشان علاقه و امید مردم به
کشورشان است و این مسئله خیلیها را مأیوس میکند.» حال آنکه در یکی از دیدارهای خود
و جمعی از فعالان سیاسی به ما گفتید: « فرق من با رهبری در آن است که ایشان می
خواهند مشارکت حداکثری باشد اما من می گویم اگر دموکراسی را قبول داریم نمی توان
بدون دموکراسی مدیریت شده کار کنیم!» و اینقدر این موضع شما بین سیاسیون مشهور بود
که جنابتان به انتخابات کنترل شده اعتقاد دارید و ما نمیدانیم که چرخش مواضع شما
را باید چگونه تحلیل کنیم؟!
شما در این مصاحبه همچنین پا را فراتر
گذاشته و رسماً و علناً پروژه دو پاره سازی جامعه در آستانه انتخابات را کلید میزنید
و با دستهبندی مردم به "این طرفیها" (طرفداران دولت و نیروهای فرهیخته
و جوانان و تحصیلکردهها که مرجع شدهاند!) و "آنطرفیها" (که نیاز به
حاکمشدن عقلانیت دارند! و فضای امن را ناامن میکنند!) میگویید: «آنچه که ما هم میفهمیم و گزارشهایی هم که به ما میدهند، این
است که امید مردم در این انتخابات بیشتر از انتخابات دو سه دوره گذشته است؛ علتش
هم این است که در انتخابات قبلی که حضور پیدا کردند، نتیجه گرفتند و باید این را
دلیل خوبی بگیریم. بهعلاوه خیال مردم جمع است. چون "طرفداران دولت" و
"طرفداران نیروهای فرهیخته" میدانند که در "اینطرف" اشکالی
وجود ندارد و "دیگران" هم نمیخواهند در این بخش بیایند. البته آنها هم
نمیخواهند این کار بشود لذا در "طرف دیگر"، "محدودیتهایی" وجود دارد. امیدوارم در "آنطرف" هم
"عقلانیتی" حاکم شود که فضای خوب و امن حاضر را به جهت خیالات واهی
"ناامن" نکنند و "بگذارند هر چه مردم میخواهند اتفاق بیفتد"
چون اگر این اتفاق بیفتد، "امنیت" ما پایدار میشود».
یعنی اگر مردم مورد نظر شما که در نامه بدون
سلام در سال 88 به آنها اشاره کردید، این بار هم از عملکرد شورای نگهبان و یا از
نتیجه انتخابات احساس رضایت نکنند، بحران نه تنها در سطح داخل بلکه به سطح منطقه
کشیده میشود و این بار تکفیریها و داعشیها وارد کشور میشوند و شما از الآن در
حال هشدار به تمامی نهادها هستید، حالآنکه باید از جنابعالی سؤال کنیم اگر این
بار هم اطلاع شما از آتش بحران آینده درست از آب دربیاید، مردم و مسئولان نظام از
خود نمیپرسند هاشمی رفسنجانی چه ارتباطی با تکفیریها و داعشیهای مورد حمایت
عربستان، آمریکا، ترکیه و اسراییل دارد؟ و اساساً با خوش بینی به حرفهای شما نگاه
کنیم چرا چنین در جامعه التهاب ایجاد می کنید؟ چرا می خواهید ناامنی مسئله و دغدغه
شود؟!
آقای هاشمی
آنچه ذکر شد، گوشهای از تطور جنابعالی در
دهه هفتاد، هشتاد و نیم دهه نود بود، تطوری که میتوان از آن بهعنوان تغییرات
نگرشی هاشمی رفسنجانی درگذر تاریخ، یادکرد حالآنکه شما ادعا دارید من تغییر
نکردم.
به نظر میرسد جنابعالی، "سیاست
تردید" را یکبار در دوران جنگ عملیاتی کردید و بهواسطه اعتمادی که
فرماندهان جنگ به شما داشتند، ماجرای قبول قطعنامه را کلید زدید، بعد از دوم
خرداد و در میانه دهه هفتاد، توانستید آنهایی که معتقد به فرستادن اندیشه امام به
موزههای تاریخ بودند و حتی دشمنی آشکار با شما داشتند را بهگونهای تحمل و جذب
کنید تا در دهه هشتاد بتوانید به کمک آنها، سیاست تردید نسبت بهسلامت انتخابات
را در سال 88 کلید بزنید تا جایی که تردید در قشر نخبه کشور تأثیراتی داشت و همین
تردیدها باعث شد تا نخبگان در حوادث 88 و فتنه بعد از انتخابات، نمره قبولی کسب
نکنند لکن مردم در نهم دی سال 88 نشان دادند هنوز همان مستضعفینی هستند که با امام
خمینی (ره) بر سر آرمانهای این انقلاب بیعت ناگسستنی داشته و دارند.
در حوادث سال 88، بهغیراز فتنهگری دشمنان
و فریبخوردگان داخلی، دشمنان خارجی و شناسنامهدار انقلاب نیز وارد میدان شدند و عملاً
دشمن داخلی و خارجی بر یکدیگر منطبق شدند.
در انتخابات جدید و بهواسطه مسئله هستهای،
همگان معترفاند مدعیان قانون مداری در سال 88، بازهم نیاز به کمک و حمایت طرف
خارجی دارند و طرف غربی نیز بهخوبی میداند ضرباتی که در سالهای اخیر و بهخصوص
در منطقه از محور مقاومت دیده است، متأثر از تدبیرهای ولیفقیه زمان است، لذا باید
برای موفقیت و رسیدن به اهداف آتی، با جایگاه و شخص رهبری وارد جنگ شود، رقابتی که
نیاز دارد بهواسطه سرپلهای ایجاد شده در داخل، عملیاتی شود.
بعید است شما ندانید که نفوذ آمریکایی و بزک
کردن چهره آمریکا در این سطح با چه هدفی است. آنها در راهبرد خود باید سیاست تردید
و اعتماد به آمریکا، از قشر نخبه را، وارد فضای مردمی و کوچه و بازار کنند و برای
این مسئله، نیاز دارند تا انتخابات خبرگان رقابتی جلوه کند تا با استفاده از
تاکتیک تحریم هراسی، به مردم بگویند مشکل اصلی در مدیریت کلان کشور است لذا باید
برای رهبری تصمیمگیری شود و رقابت اصلی در مجلس خبرگان است، اینجاست که بحث شورای
رهبری، بحث نظارت بر رهبری، بحث دوقطبی کردن فضای جامعه در نزدیکی انتخابات
خبرگان، علامت سؤال و نگرانیهای جدی در ذهن دلسوزان ایجاد میکند و نمی خواهند
هاشمی رفسنجانی بازی گر یا یکی از بازیگران این صحنه شود.
آقای هاشمی
هنوز فرصت
باقی است. به پاس خدمات و مجاهداتی که داشته اید خواهش میکنم بروید و پیام های
تاریخی حضرت امام خمینی ( ره) در رابطه با آقای منتظری را مطالعه کنید. خصوصاً
پیام به اولین خبرگان رهبری و پیام سال 65 به آقای منتظری و پیام به ملت ایران
ابتدای سال 68 و پیام عزل آقای منتظری از قائم مقامی رهبری در 06/01/68 که سراسر
درس و عبرت است، گویی برای امروز صادر شده.
جناب
هاشمی
شما که مرتباً
دم از عقلانیت و دوری از ایجاد هزینه با اظهارات غیرلازم میزنید، چطور به خود
اجازه دادید که با طرح چنین جملات نسنجیدهای برای دشمن مستندسازی کنید. هیچ بعید
نیست که دشمنان قسمخورده این ملت چند صباح دیگر نظام اسلامی را با استناد به همین
جملات شما به چالشی جدید وارد کنند؛ در آن صورت چه جوابی برای ملت ایران، تاریخ،
آیندگان و از همه مهمتر در پیشگاه خداوند متعال خواهید داشت.
جناب هاشمی
آنچه تقدیم شد اشاراتی به مواضع و عملکرد شما بود و قطعاً همه ممکن
است اشتباه کنند و متوجه شوند و جبران کنند و این اشکال ندارد . ولی آنچه مورد
مذمت است، این است که فرد یا افرادی در شأن و منزلت شما مواضع یا عملکردی داشته
باشند که، نقطهای نبوده بلکه دائماً تکرار شود و از حالت نقطه به خط تبدیل شود و
بر آن اصرار ورزد. لذا از باب توصیه به حق از شما می خواهم بخاطر خدا با خدای خود
خلوت کنید. به اهل بیت معصومین(ع) توسل جویید و مواضع خود را با امام(ره) عزیز و
رهبر معظم انقلاب که هر دو نائب حضرت ولیعصر(عج) هستند و شما از متصل شدن این
انقلاب به نهضت جهانی ایشان سخن گفتید، مرور و مطابقت نمایید و با شهامت آنچه
مغایر مبانی انقلاب و این دو بزرگوار در فکر و عمل شماست در پیشگاه خداوند تبارک و
تعالی و حضرات معصومین(ع) توبه کنید و در پیشگاه ملت ایران مواضع خود را اصلاح
کنید و به قطار این انقلاب برگردید. والله امت حزب ا... و مردم انقلابی ایران از
این بازگشت خشنود می شوند، روح امام راحل(ره) خشنود می شود، قلب رهبری شاد می
گردد، دشمنان، نظام سلطه و ایادی داخلی و خارجی شان ناکام مانده و ضربه اساسی را
می خورند و خط نظام سلطه، نفوذ، فتنه و انحراف در داخل کور می شود و قطار انقلاب
به سمت آرمانهای بلندش با سرعت بیشتر به حرکت در خواهد آمد. ولی اگر چنین نکنید،
خدایی ناکرده آتش فتنهای که از اظهارات و اقدامات و مواضعتان بوجود آوردید، اول
دامان خود شما را خواهد گرفت و طبیعتاً هر گونه توقعی بیمعناست . ان شا الله
بتوانید با توبه انقلابی و فاصله گیری از اطرافیان نااهل و مأیوس کردن دشمنان «
ظلم بزرگی » که به امام (ره) و شهدا و رهبری و ملت ایران در اثر فتنه سال88 و بعد
از آن شد تا اندازه ای جبران کنید.
به قول خودتان :
سر چشمه شاید گرفتن به بیل چو پر شد نشاید گرفتن به پیل
خدایا به ما توفیق ده که یک لحظه از مسیر امام (ره) و رهبری و شهدا
جدا نشویم.
خدایا به ما توفیق ده که یک لحظه از مردم مظلوم و محروم و مستضعف جدا
نشویم.
خدایا ما را از شرّ ظواهر دنیا و قدرت طلبی و اشرافیت و تکبّر نجات
ده.
خدایا ما را از شرّ ظواهر پرزرق و برق دنیا و قدرتهای جهانی نجات ده.
خدایا ما را از شرّ خنّاسان و دجّالها و شیاطین و نفس اماره و شبکه
نفوذ نجات ده.
خدایا ما را از شرّ اطرافیان ناباب و خودخواه که حاضرند برای تأمین
منافع خود ملّتی را به آتش بکشند نجات ده.
خدایا مپسند که اصحاب امام (ره) به ملت ایران، به شهدا، به رهبری و
به اسلام عزیز خیانت کنند.
خدایا شک و تردید نسبت به مکتب نورانی امام (ره) و رهبری و شهدا را
از ما دور کن.
خدایا دنیا و آخرت ما را در مسیر محمّد (ص) و آل محمّد (ص) قرار ده و
یک لحظه ما را به خود وا مگذار.
خدایا امام(ره) و شهدا و رهبری و در رأس آن حضرت بقیه الله الاعظم
(عج) را از ما راضی و خشنود گردان.
والسّلام علی من اتّبع الهدی
فرزند کوچک امام خمینی(س)
سرباز رهبر
خادم ملت
حسین فدائی
به مناسبت سالگرد بزرگداشت یومالله نهم
دی
دی 1394